English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8981 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
put on U اعمال کردن بکار گماردن
detail U بتفصیل شرح دادن
detailing U بتفصیل شرح دادن
places U قرار دادن گماردن
placing U قرار دادن گماردن
place U قرار دادن گماردن
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
post U گماردن نگهبان قرار دادن
post- U گماردن نگهبان قرار دادن
posts U گماردن نگهبان قرار دادن
posted U گماردن نگهبان قرار دادن
commissions U ماموریت دادن
commissioning U ماموریت دادن
commission U ماموریت دادن
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
aborted U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
detailed U بتفصیل
at full length U بتفصیل
(the) third degree <idiom> U بتفصیل پرسیدن
To put ones shoulder to the wheel. U تن بکار دادن
run on U بتفصیل بیان کردن
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
intimated U معنی دادن گفتن
intimate U معنی دادن گفتن
intimating U معنی دادن گفتن
intimates U معنی دادن گفتن
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
extol U ارتقاء دادن اغراق گفتن
extols U ارتقاء دادن اغراق گفتن
extolling U ارتقاء دادن اغراق گفتن
mump U زیر لب گفتن فریب دادن
extolled U ارتقاء دادن اغراق گفتن
to suit the action to the word U کردار راباگفتاروفق دادن گفتن وکردن
deploys U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
gluteus U یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
assion U گماردن
refinances U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
man U گماردن نفرات
man U خدمه گماردن
carry (something) out <idiom> U گماردن ،قراردادن
mans U خدمه گماردن
mans U گماردن نفرات
hyphens U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphen U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
to strike an a U بصورت ویژهای درامدن
establishing U کسی رابه مقامی گماردن
establishes U کسی رابه مقامی گماردن
establish U کسی رابه مقامی گماردن
multidrop line U پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
tea has an adour p to itself U چای بوی ویژهای دارد
that point was of p interest U ان نکته جالبیست ویژهای داشت
texture U دارای بافت ویژهای نمودن
textures U دارای بافت ویژهای نمودن
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
to smile a person into a mood U کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
an idiomatic experssion U عبارتی که دارای ساختمان ویژهای باشد
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
he went out in the poll U امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
gentleman at large U کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
ebcdic U کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
design points U ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
rose gall U برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
radius dimpling U ایجاد گودی در سطح ورقههای فلز توسط ابزارمخروطی شکل ویژهای
playback rate scale factor U و توسط برنامه دیگری هدایت میشود تا جلوه ویژهای ایجاد کند. 2-
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
approved data U سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
aluminum wool U رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
application U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
mission U ماموریت
errand U ماموریت
errands U ماموریت
task U ماموریت
tasks U ماموریت
commissions U :ماموریت
duty U ماموریت
missions U ماموریت
commission U :ماموریت
assignments U ماموریت
assignment U ماموریت
commissioning U :ماموریت
apostleship U ماموریت
commission U ارتکاب ماموریت
implied mission U ماموریت استنتاجی
commissioning U ماموریت امریه
commissioning U ارتکاب ماموریت
commissions U ماموریت امریه
agentship U ماموریت پیشکاری
commissions U ارتکاب ماموریت
tours U سیاحت ماموریت
air mission U ماموریت هوایی
station U محل ماموریت
stationed U محل ماموریت
stations U محل ماموریت
abort U انصراف از ماموریت
commission U ماموریت امریه
mission time U مدت ماموریت
mission objectives U هدفهای ماموریت
mission type U متضمن ماموریت
mission U وابسته به ماموریت
temporary duty U ماموریت موقت
reinforcing U ماموریت تقویتی
political mission U ماموریت سیاسی
sea duty U ماموریت دریایی
staff duty U ماموریت ستادی
specified mission U ماموریت تصریحی
appointment quota U سهمیه ماموریت
implied task U ماموریت استنتاجی
missions U وابسته به ماموریت
permanent oppointment U ماموریت دایمی
touring U سیاحت ماموریت
toured U سیاحت ماموریت
functioned U ماموریت عمل
fire mission U ماموریت اتش
field duty U ماموریت رزمی
functions U ماموریت عمل
mission type U حاوی ماموریت
commissioned U ماموریت دار
combat duty U ماموریت رزمی
task unit U یگان ماموریت
end of mission U ماموریت تمام
agency U گماشتگی ماموریت
agencies U گماشتگی ماموریت
function U ماموریت عمل
fire task U ماموریت اتش
activities U ماموریت عمل
tour U سیاحت ماموریت
activity U ماموریت عمل
primary mission U ماموریت اصلی
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
task group U گروه ماموریت زمینی
confidential U دارای ماموریت محرمانه
postings U تعیین محل ماموریت
perdu U ماموریت مخاطره امیز
change of station U تغییر محل ماموریت
posted U محل ماموریت موضع
general support U ماموریت عمل کلی
perdue U ماموریت مخاطره امیز
employment schedule U برنامه ماموریت ناو
post- U محل ماموریت موضع
surface mission U ماموریت دفاع زمینی
posts U محل ماموریت موضع
posting U تعیین محل ماموریت
post U محل ماموریت موضع
immediate mission U ماموریت فوری هوایی
duty U ماموریت خدمت نگهبانی
short tour U ماموریت کوتاه مدت
sectors U منطقه ماموریت قطاع اتش
to override one's commission U از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
mission U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
abort عدم موفقیت درانجام ماموریت
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
air defense sector U منطقه ماموریت پدافند هوایی
sector U منطقه ماموریت قطاع اتش
general support reinforcing U ماموریت عمل کلی تقویتی
specified tasks U ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
missions U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
party U گروه مخصوص انجام یک ماموریت
mission essential U حیاتی از نظر انجام ماموریت
overseas U ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
search mission U ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
Recent search history Forum search
1حرف زوری به انگلیسی
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Poked back
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com